دو هفته استراحت من و شما

سلام قشنگ مامان ... سلام عشقم 

خوبی نازنینم ... جات راحته گلم ... دلم برای دیدنت خیلی تنگ شده مامانی 

مامانی روز 27 بهمن رفتیم پیش خانم دکتر ... خانم دکتر سونوگرافی کرد و شما رو به ما نشون داد ... وای خدا ضربان قلبت 147 تا میزد مامانی ...صدای قلبت هم برامون گذاشت ... عزیزم قشنگ ترین لحظه زندگیمون بود تو سونوگرافی دکتر گفت 7 هفته و 4 روزته ... ولی به حساب خودم 7 هفته و 1 روزم بود  اجازه هم داد تا مسافرت بریم باهم

اینم اولین عکس شما مامانی 

راستی اولین مسافرتتم رفتی ... شما و من و بابایی و عمو محمد و خاله لیلا ... 5تایی رفتیم شمال ... چه برفی میومد تو جاده چالوس ... چه قدر خوش گذشت ... مامانی که این همه حالش بد بود ... ولی اونجا حالش حسابی خوب شده بود ... همه به فکر شما بودن حسابی 

بعدش هم برای دوهفته رفتیم خونه مامان پروانه ... دکتر برام استعلاجی نوشت ... حالم خیلی بد بود خیلی ... الانم حالم بده مامانی ولی اومدم سرکار ... چاره ای نیست عشقم

تو این دوهفته یه روز تولد روژینا و نیلا بود یه روز تولد عمو شهریار که خیلی خوش گذشت بهت ... همه تحویلت گرفتن عشقم

مامانی برای تو عید وقت غربالگری اولو گرفتم ... سفت بچسب به مامانی شیما ... خوب غذا بخور و قوی شو تا تو غرالگری اول حسابی تپلی مپلی باشی ... 

مامان خیلی دوست داره ... با اینکه حالش بده ولی همش دلش پیش شماس 

دوست دارم عزیزم .... کلی مراقب خودت و مامانی شیما باش